در تحلیل و توجیه تعدد ادیان، دینداران مسیحی و یهودی نظریات متفاوتی عرضه داشته اند:
1. گروهی ادیان را دریافتها و پاسخهای متفاوت به یك واقعیت اسرارآمیز الهی می دانند؛ به باور این عده كه انحصارگرا نامیده می شوند، از میان دریافتهای متعدد، تنها یك دریافت به حقیقت راه یافته و پیروان خویش را به سعادت و رستگاری رهنمون می سازد و سایر ادیان رستگاری آفرین نیستند.
2. برخی كه شمول گرا نام گرفته اند یك سنت دینی خاص را حامل حقیقت می دانند و سایر سنتها را جلوه دهنده رهیافت ها و جنبه های دیگری از همان حقیقت نهایی می شناسند. شمول گرایان دین خود را حق و طریق مستقیم و اصلی به سعادت می دانند و سایر ادیان را دارای سهم از حقانیت و طریق آنها را فرعی می خوانند. به باور شمول گرایی دیگر ادیان فروعات دین حق است كه به جهاتی نام دیگری یافته است.
3. در برابر این دو گروه، تكثرگرایان قرار دارند كه هر دینی را راهی جداگانه و اصلی به سعادت و نجات معرفی می كنند و تمامی ادیان را حق شناخته و دینداران را در شمار رستگاران می آورند.
تفاوت دیدگاه ها در تحلیل تعدد ادیان در جوامع اسلامی نیز رخ نموده است؛ در دهه اخیر گروهی انحصارگرایی را تبلیغ می كنند و از حقانیت دین اسلام و ناحق بودن سایر ادیان سخن می گویند؛ عده ای صراط های مستقیم را ترویج می كنند و در مستندسازی آن می كوشند؛ برخی از صراط های مستقیم تر سخن می گویند و خود را در كنار شمول گرایان قرار می دهند.
در مستند سازی این سه نظریه، گروهی نگاه برون دینی دارند و عده ای درون دینی، و برخی با هر دو نگاه، به توجیه تعدد ادیان و حقانیت و ناحق بودن ادیان می نشینند.
كتاب «قرآن و پلورالیزم» در شمار آثاری است كه حقانیت و ناحق بودن ادیان را در آیات قرآن به بحث و بررسی می گیرد.
این كتاب در سه فصل به سامان رسیده است:
در فصل نخست، نویسندهٌ محترم، مستندات قرآنی خود را برای انحصارگرایی عرضه می كند و نادرستی تكثرگرایی را نتیجه می گیرد.
در فصل دوم، ملازمه انحصارگرایی دینی با مدارا نكردن و نداشتن زندگی مسالمت آمیز را به نقد و بررسی می نشیند.
در فصل سوم، از مستندات قرآنی تكثرگرایان پاسخ می گوید و آیات قرآن را ناسازگار با تكثرگرایی دینی معرفی می كند.
در این نوشتار، كتاب یادشده را در ترازوی نقد می نهیم، برخی كاستیهای بهره وری نویسنده محترم از آیات قرآن را برمی شماریم و ناكافی بودن برخی پاسخهای ایشان را در قبال مستندات قرآنی تكثرگرایان نشان می دهیم.
لازم به یاد است كه راقم این سطور در پی اثبات درستی تكثرگرایی و نادرستی انحصارگرایی یا هر نظریه دیگری نیست، بلكه این باب را همچنان مفتوح دانسته، می كوشد مباحث معرفتی قرآنی تعمیق گردد و ضریب اطمینان بیشتری در استناد به آیات قرآن یابد.
در فصل نخست، سیزده دلیل بر انحصار صراط مستقیم به اسلام عرضه شده كه یك به یك آورده می شود:
نخستین دلیل نویسنده محترم بر ردّ تكثرگرایی دینی و اثبات انحصارگرایی، آیه میثاق است:
«و إذ أخذ الله میثاق النّبیین لما ءاتیتكم من كتاب و حكمة ثمّ جاءكم رسول مصدق لما معكم لتومننّ به و لتنصرنّه قال أقررتم و أخذتم علی ذلكم إصری قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معكم من الشاهدین. فمن تولّی بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون»
آل عمران/ 81 ـ 82
«خداوند در این آیه شریفه از پیامبران خواسته است كه در صورت ظهور پیامبر اسلام به او ایمان آورده و در نصرت وی جهد نمایند. دلالت این آیه روشن است؛ چرا كه در صورت حقانیت ادیان گذشته در عرض هم، اخذ پیمان و درخواست ایمان و نصرت پیامبر بعدی لغو خواهد بود. علاوه بر این، توصیف پیمان شكنان به فسق دلیل بر وجوب اطاعت از پیامبر بعدی است».1
پس از این جملات، نویسنده از روایاتی در راستای اثبات درستی برداشت خود سود می جوید.
این آیه شریفه در شمار آیات متشابه قرار دارد. قسمتهای مختلف این آیه ازجملات «میثاق النبیین» و «رسول مصدّق» كه نویسنده محترم نظریه خود را بر آن استوار ساخته است تفاسیر مختلفی را بر می تابد. برخی از این احتمالات عبارتند از:
1. «میثاق النبیین» یعنی پیمان گرفتن خداوند از انبیا بر اینكه انبیای الهی یكدیگر را تصدیق كنند و گروهی به دیگران امر كنند. این احتمال مستند به برداشت سعید بن جبیر، قتاده، طاوس، حسن وسدّی است.2
2. مراد از «میثاق النبیین» پیمان گرفتن خداوند از امت های پیامبران پیشین است نه خود پیامبران.3
3. «میثاق النبیین» یعنی پیمان گرفتن پیامبران الهی از امت خویش.
4. مراد از «رسول مصدّق»، هر یك از انبیای الهی است كه تصدیق كننده پیامبران پیش از خود است.
5. «رسول مصدّق» پیامبر اسلام است.4
نویسنده محترم از میان احتمالات یادشده احتمال اول و چهارم را دربارهٌ «میثاق النبیین» و «رسول مصدق» پذیرفته است، در صورتی كه پذیرش این دو احتمال از میان احتمالات یادشده، نیاز به دلیل دارد؛ به ویژه با نظر به این واقعیت كه گروهی از مفسران احتمالات دیگر را پذیرفته اند و منظور از آیه را میثاق با اهل كتاب دانسته اند.
ثانیاً: با پذیرش احتمال نخست، این پرسش رخ می نماید كه چگونه پیامبرانی كه پیش از پیامبر مصدّق، از دنیا رفته اند باید به او ایمان آورند و وی را یاری دهند؟! و چگونه خداوند فرموده است: «ثمّ جاءكم رسول» با اینكه رسول به سوی انبیا نمی رود، بلكه به سوی امتها می رود؟! و چگونه خداوند می فرماید: «فمن تولّی بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون» با اینكه فسق با مقام پیامبران سازگار نیست؟!
بنابراین برای رهایی از این پرسشها و اجتناب از پاسخهای نبایسته باید در مورد «میثاق النبیین» پیمان سپاران را امت های انبیا دانست؛ چنان كه برخی از مفسران، آیه فوق را این گونه تأویل می كنند: «و إذ أخذ الله میثاق الذین اوتوا الكتاب…»
و در آیات دیگر نیز می خوانیم:
«و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الكتاب لتبیننه للناس» آل عمران/187
«و لقد أخذ الله میثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً» مائده/12
ثالثاً: اگر «رسول مصدّق» را پیامبر اسلام بخوانیم، با توجه به اینكه اسلام یكی از ادیان الهی است و در برابر سایر ادیان قرار می گیرد، پیامبر اسلام، مصدّق چه چیزی خواهد بود؟ آیا اصول و فروع ادیان پیشین در قلمرو تصدیق پیامبر قرار می گیرد؟ یا تنها اصول تصدیق می شود و فروع ادیان گذشته تصدیق نمی شود؟ اگر پیامبر اسلام مصدق اصول و فروع است، پس چرا انبیای الهی و یا امت های ایشان بایستی به پیامبر ایمان آورند و از ایشان پیروی كنند و به چه علت با این فرض، ادیان پیشین ناحق می شوند و دین اسلام حق؟!
و اگر پیامبر اسلام تنها اصول را تصدیق می كند و فروع از قلمرو تصدیق آن حضرت بیرون است، آیا تمام فروع از قلمرو خارج است، به گونه ای كه هیچ فرعی مورد تصدیق پیامبر نیست؛ یا برخی از فروع از قلمرو تصدیق خارجند و برخی داخل؟! گزاره های دینی و مقایسه آن با شرایع پیشین نشان می دهد برخی از فروع مورد تصدیق پیامبر است و به اصطلاح نسخ نشده است و برخی دیگر تصدیق نشده اند. بنابراین با این فرض آیا می توان ادعا كرد حقانیت و عدم حقانیت ادیان، دائر مدار تعدادی از فروعات است؟!
رابعاً: واژگان آیه عام است و با تفسیر نویسنده ناسازگار.
این پرسشها و ابهام ها كه درمورد احتمال اول و چهارم مطرح است ما را ناگزیر از پذیرش برخی دیگر از احتمالات می كند؛ احتمالاتی كه برگرفته از سخن امام صادق(ع) است و با عموم لفظ آیه و سیاق پیشینی و پسینی آن سازگار است.
حبیب سجستانی دربارهٌ آیه میثاق از امام پرسیده است: چگونه موسی به عیسی ایمان می آورد و او را یاری می كند، و چگونه عیسی به محمد(ص) ایمان می آورد و او را یاری می كند؛ در صورتی كه نه موسی زمان عیسی را درك كرده و نه عیسی عصر محمد(ص) را. امام در پاسخ می فرماید: آیه را چنین باید خواند:
«و إذ أخذ الله میثاق امم النبیین لما آتیتكم من كتاب و حكمة ثمّ جاءكم رسول مصدّق لما معكم لتؤمننّ به لتنصرنّه» 5
دومین دلیل نادرستی تكثرگرایی دینی با عنوان «قرآن كتاب مهیمن و ناسخ» آمده است. نویسنده نخست با الهام از آیه میثاق، پایان یافتن «ظرف و زمان حقانیت شرایع پیشین را نتیجه می گیرد، سپس به تعریف نسخ نشسته نسخ لغوی و اصطلاحی را تعریف می كند:
«[نسخ] اعلام زوال و عدم حقانیت شرایع پیشین نیست، بلكه منظور از آن، به سرآمدن و اتمام زمان اعتبار و حقانیت آن است.»6
به باور نویسنده آیه «و ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها…»(بقره/106) بر نسخ دلالت دارد و امكان رخداد نسخ امری پذیرفته شده است. همو نسخ را در بُعد دوم دین یعنی احكام عملی و فقهی؛ آن هم بخشی از احكام دین می داند و نظریه منكران نسخ ادیان را با ظواهر و نصوص آیات و روایات متعدد ناسازگار می خواند.
مستند قرآنی نویسنده بر نسخ ادیان، آیه «و أنزلنا الیك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الكتاب و مهیمناً علیه»(مائده/48) است. به باور ایشان «مهیمن» در لغت، معانی گوناگونی دارد، اما در مورد بحث، «مراد از مهیمن در این آیه این است كه قرآن به عنوان آخرین كتاب آسمانی ضمن تصدیق اصل كتب آسمانی پیشین و آوردن اصول و معارف حقه آنها نوعی جامعیت، سلطه و حكومت بر كتب پیشین دارد و باید به عنوان آخرین پیام خداوند، حجت و ملاك حق و ناحق تلقی شود.»7
حمل مهیمن بر غیر این معنی، حمل بر خلاف مفهوم ظاهری آن و لغو بودن وصف را در پی دارد. آن گاه نویسنده از روایاتی كه واژه مهیمن در آنها به كار رفته است مانند: «انّ الله عزوجل جعل كتابی المهیمن علی كتبهم الناسخ لها» و روایاتی كه واژه نسخ و هم خانواده های آن به كار رفته است به عنوان مؤید نظریه خویش سود می برد.
استناد به این آیه شریفه نیز در جهت اثبات نادرستی تكثرگرایی دینی ناتمام است؛ زیرا:
1. برخی «مهیمناً» را صفت پیامبر دانسته اند؛ یعنی پیامبر مهیمن قرآن است،8 بنابراین تفسیر، آیه هیچ نگاهی به نسخ ادیان پیشین ندارد، بلكه ظهور در تأیید حقانیت آنها دارد.
2. گروهی «مهیمناً» را به فتح میم دوم قراءت كرده اند. زمخشری می نویسد:
«و قرئ: مهیمناً علیه» بفتح المیم، أی هو مهیمن علیه بأن حفظ من التغییر و التبدیل.»
بر اساس این قراءت، قرآن مهیمَن و خداوند میهمِن است؛ یعنی خداوند قرآن را در تحریف و دگرگونی مصون داشته است.
3. در شناخت معانی واژگان آیات، ملاك، عرف عصر نزول است؛ و شناخت عرف صدر اسلام با ریزنگری در متون ادبی و اشعار و سخنان برجای مانده از آن زمان امكان پذیر است به همین جهت مفسران دریافتن مفاهیم واژگان به متون كهن لغت شناسان مراجعه می كنند.
لغت شناسان در شعر عباسی و حسان و حدیث عمر، مهیمن را به معنای شاهد و رقیب می گیرند:
«حتّی احتوی بیتك المهیمن من * * * خندق علیاء تحتها النطق»
«ان الكتاب مهیمن لنبینا * * * و الحق یعرفه ذووالألباب»
«انّی متكلم بكلمات فهیمنوا علیهنّ»9
با الهام از همین اشعار، فخررازی دو معنی برای مهیمن می آورد:
یك. مهیمن به معنای رقیب و شاهد است. این معنی را خلیل و ابوعبیده معتقدند و در شعر حسان گذشت:
«ان الكتاب مهیمن لنبینا * * * و الحق یعرفه ذوو الألباب»
دو. مهمین به معنای امین است. این احتمال در صورتی درست است كه مهیمن را از ماده أمن، یؤمن، مؤمن بدانیم، با این دعوی كه مهیمن در اصل مُؤَأمِن بوده و پس از قلب به شكل مهیمن درآمده است.10
این معنای دوم را ابن عباس، حسن، قتاده، مجاهد و برخی دیگر از مفسران پذیرفته اند.
برخی دیگر از مفسران، پنج معنی برای مهیمن می آورند؛ امین ، مؤتمن، شاهد، حفیظ، رقیب. و از میان این پنج معنی تنها معنای اول و سوم را درمورد مهیمن درآیه شریفه درست می دانند و عده ای دیگر تنها معنای سوم و چهارم را و برخی معنای سوم را.11
بنابراین آنچه نویسنده محترم به عنوان معنای مهیمن ذكر می كند در هیچ یك از تفاسیر و متون لغت نیامده است و نمی تواند با مبانی و اصول تفسیر و فهم قرآن سازگار افتد.
4. برداشت نویسنده با سیاق آیه ناسازگار است. در سیاق پیشینی، تورات و انجیل، نور هدایت معرفی شده اند و از اهل كتاب، عمل به تورات و انجیل خواسته شده است، به گونه ای كه كسانی كه به تورات و انجیل و احكام آن وقعی نمی نهند از ظالمان، فاسقان وكافران شناخته می شوند:
«و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون»(مائده/44) «…الظالمون»(مائده/45) و «…الفاسقون»(مائده/46)
در سیاق پسینی نیز انحصارگرایی ردّ شده است
«لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لوشاء الله لجعلكم امّة واحدة» مائده/47
5. در هیچ یك از تفاسیر و منابع قرآن پژوهی معتبر از آیه شریفه، نسخ استفاده نشده است.
6. بر فرض آن كه مهیمن به معنای سلطه و حكومت باشد مهیمن بودن قرآن، ناحق بودن سایر ادیان را نتیجه نمی دهد، چه اینكه مفهوم سلطه داشتن و حكومت داشتن، اعتبار داشتن محكوم است، نه از درجه اعتبار و حقانیت افتادن ادیان دیگر به طور كلی.
اما روایاتی كه نویسنده محترم به عنوان مؤید نظریه تفسیری خود می آورد، اولاً: در روایت نخست، مهیمن به معنای حاكم و مسلّط و نسخ كننده سایر ادیان نیست، چه اینكه در غیر این صورت تكرار «الناسخ لها» لغو می نمود. بنابراین آمدن «مهیمن» و «الناسخ لها» نشان می دهد این دو بار معنایی واحدی ندارند.
ثانیاً: سایر روایاتی كه واژه نسخ و مشتقات آن در آنها آمده است به عنوان روایات تفسیری به شمار نمی آید. افزون بر آن كه این دسته از روایات در متون معتبر روایی نیامده است و از جهت سند مشكل دارد.
ثالثاً: حجیت روایات به ناسازگار نبودن با آیات وابسته است و آیات مورد استناد تكثرگرایان می تواند روایات را از حجیت ساقط كند.
بنابراین می توان مانند بسیاری از مفسران، قرآن را مهیمن خواند؛ یعنی قرآن را مراقب دیگر كتابها، «حافظ» آنها از تغییرات و «شاهد» بر درستی و ثبات آنها دانست.12
سومین دلیل ارائه شده بر انحصارگرایی آیاتی است كه تمامی مردم جهان را خطاب قرار داده و از آنان می خواهد كه به دین اسلام بگروند:13
«أرسلناك للناس رسولاً و كفی بالله شهیداً…» نساء/79
«قل یا أیها الناس إنّما أنا لكم نذیر مبین» حج/49
«قل یا أیها الناس إنّی رسول الله إلیكم جمیعاً» اعراف/158
«و ما أرسلناك إلاّ كافّة للناس بشیراً و نذیراً و لكنّ أكثر الناس لایعلمون» سبأ/28
«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً» فرقان/1
«و ما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمین» انبیاء/107
به باور نویسنده «این آیات با صراحت تمام پیامبر اسلام را پیامبر همه جهانیان معرفی می كند، به طوری كه دراین فراخوانی عمومی، شخص، قوم و یا آیینهایی استثنا نشده است. بدیهی است این خطاب، شامل اهل كتاب نیز می شود و گرنه اصل دعوت عمومی و بشیر و نذیر بودن پیامبر با قید اطلاق و عموم مخدوش می شود.
این است جهانی بودن نبوت پیامبر اسلام و شمول فراخوانی او بر همه مردم، و واضح است كه با نظریه كثرت گرایی دینی ناسازگار است».14
استناد به این آیات نیز، بطلان تكثرگرایی را نتیجه نمی دهد، چه اینكه:
1. در برخی از آیات، واژه ناس به كار رفته است و این واژه و كلماتی چون ذهب و فضه و… از اسماء اجناس به شمار می روند و اسماء اجناس بر خلاف ادات عموم، دلالت قطعی بر عموم و خصوص ندارد. برای نمونه، واژه «الناس» در عبارت «الناس خیر من الجانّ» دلالت بر عموم یا خصوص ندارد، و در جمله «جاء فی الناس» ممكن است اشاره به عموم داشته باشد و احتمال دارد نشانگر خصوص باشد.15 و الف و لام در اسمهای جنس، در بیشتر موارد به معنای استغراق نیست. 16
2. در دو آیه اخیر، واژه عالمین به كار رفته است و عالمین جمع عالم است و عالم یعنی: «مایعلم به كالقالب و الخاتم والطابع بمعنی مایقلب به و مایختم به و مایطبع به، یطلق علی جمیع الموجودات».17
به این اعتبار عالم جماد، نبات، حیوان، انسان و … معنی و مفهوم می یابد. بنابراین مقصود از عالمین، یا عالم ملائكه، انس و جن است؛ چنان كه برخی می گویند، و یا مراد عالم انس و جن است. نتیجه آن كه نمی توان عالمین را به «تمام مردم جهان»18 یا جهانیان ترجمه و تفسیر كرد. به عبارت دیگر عالم، اسم جنس است و اسماء اجناس دلالت بر عموم و خصوص ندارند، یا دلالت آنها بر عموم و خصوص به یك اندازه است.19
3. در برخی از آیات، مانند بقره/ 13و 14 و 15 و آل عمران/ 4 و 46 و 97 و 173 و… مـراد از النـاس همه جهـانیـان نیستند، بلكه گروه یـا ملت خـاصی مدّ نظرند.
4. نذیر، بشیر، و رحمت بودن پیامبر، دلیل ناحق بودن سایر ادیان الهی نیست ونمی تواند بر بطلان تكثرگرایی دینی دلالت كند، بلكه آن حضرت نیز مانند حضرت موسی و عیسی جلوه ای دیگر از حق را می نمایاند.
5. گروهی از آیات قرآن، از حقانیت برخی ادیان حكایت می كنند. این آیات كه در شمار مستندات قرآنی تكثرگرایان قرار می گیرند مخصص آیات یادشده قرار می گیرند. چنان كه غیر مكلفین و آنان كه دعوت و پیام پیامبر اسلام به ایشان نرسیده است از شمول آیه خارج می شوند.
چهارمین دلیل نویسنده محترم، آیاتی است كه قرآن را «كتاب عموم مردم با عناوین و بیانات مختلفی نظیر هادی، بیان، بلاغ، نذیر، بصائر، موعظه، نور و سرانجام برهان و حجت الهی توصیف می كند».20
«كتاب أنزلناه إلیك لتخرج الناس من الظلمات إلی النور بإذن ربّهم» ابراهیم/1
«هذا بیان للنّاس و موعظة للمتقین» آل عمران/138
«و أوحی إلی هذا القرآن لأنذركم به و من بلغ» انعام/18
«هذا بلاغ للناس» ابراهیم/52
«یا أیها الناس قد جاءكم برهان من ربّكم و أنزلنا إلیكم نوراً مبیناً» نساء/174
«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً» فرقان/1
«إن هو إلاّ ذكر للعالمین» تكویر/27
به باور نویسنده این آیات بر نسخ شرایع پیشین و درخواست پذیرش اسلام و قرآن دلالت دارد، زیرا اگر گروهی از مردم، از این عمومات و اطلاقات مستثنا شوند و یا در پذیرش قرآن و ماندن بر كتابهای دینی خود مختار باشند، دیگر اوصاف كمالی قرآن، نظیر هدایت عامه و برهان بودن آن به وصف عموم و مطلق، تحقق پیدا نمی كند. دیگر نام فرقان ـ كه به معنای فارق و جداكننده حق از ناحق است ـ بر قرآن در موارد خاصی اختصاص خواهد داشت؛ در حالی كه تخصیص و تقیید آیات فوق، نه تنها بر خلاف ظهور، بلكه خلاف نصّ آنهاست.»21
این دلیل نیز مانند دلایل پیشین ناتمام است؛ چه اینكه در آیه اول و دوم و چهارم و پنجم، واژه ناس به كار رفته است و این واژه اسم جنس است و دلالت بر عموم یا خصوص ندارد و یا دلالت آن برعموم یا خصوص، یكسان است.
دوم اینكه بیان، بلاغ، نذیر، نور، موعظه و… بودن قرآن، نشان از بطلان تكثرگرایی دینی ندارد و حقانیت و ناحق بودن ادیان، دائر مدار بیان ، بلاغ و… قرآن نیست.
سوم اینكه مستندات قرآنی تكثرگرایان مخصّص و مقید آیات می شود.
چهارم اینكه برخی از كتب آسمانی مانند تورات و انجیل نیز به صفات كمالی متصف شده اند، آیا در این موارد تخصیص و یا تقیید، هدایت بودن آنها را برای عموم، از میان نمی برد؟! و آیا تخصیص و تقیید در این گونه آیات بر خلاف ظاهر نیست؟!
پنجم اینكه این آیات بر نسخ شرایع پیشین و درخواست پذیرش اسلام دلالت ندارد، و این آیات قرآن را هدایت، موعظه، نذیر، مبین، بلاغ و… معرفی می كند و دلالت روشنی بر نسخ شرایع پیشین ندارد و بر فرض آن كه دلالت داشته باشد به وسیلهٌ برخی از آیات قرآن تخصیص یا تقیید می شود و این تخصیص و تقیید به گونه ای نیست كه قرآن را از هدایت و برهان و… بودن به وصف عموم و مطلق آن بیندازد.
دلیل پنجم ارائه شده بر ردّ تكثرگرایی دینی با عنوان «بشارت به اسلام در تورات و انجیل» آمده است:
«ظهور دین اسلام و هم چنین نام مبارك حضرت محمد(ص) در تورات و انجیل بشارت داده شده است. قرآن مجید تصریح می كند كه اهل كتاب كاملاً به این موضوع آگاهی داشته و حضرت محمد(ص) را مانند فرزندان خودشان می شناختند، لكن با وجود این، به كتمان و پرده پوشی حقیقت دست زدند».
«و إذ قال عیسی بن مریم یا بنی إسرائیل إنّی لكم رسول الله إلیكم مصدّقاً لما بین یدی من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد فلمّا جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین» صف/6
«الذین یتّبعون الرسول النبی الأمّی الذی یجدونه مكتوباً عندهم فی التوریة و الإنجیل…» اعراف/157
«الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفونه أبناءهم الذین خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون» انعام/20
«الذین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون أبناءهم و إنّ فریقاً منهم لیكتمون الحق و هم یعلمون» بقره/146
پس از این آیات، نویسنده آیاتی ازكتاب مقدس را كه دلالت بر ظهور پیامبر اسلام در مكه دارد عرضه می كند22 و در پایان نتیجه می گیرد:
«روشن است كه مقصود از بشارت به ظهور پیامبر اسلام در كتابهای آسمانی پیشین، صِرف اصلاح نبوده است، بلكه مقصود تصدیق شریعت آن می باشد، چنان كه ظواهر خود آیات، مانند توبیخ اهل كتاب به دلیل عدم ایمان به اسلام، بر آن دلالت می كند.»23
دلالت این آیات نیز بر بطلان تكثرگرایی دینی و اثبات انحصارگرایی روشن نیست، نمی توان به صرف اینكه در برخی از كتب آسمانی نام پیامبر و یا صفات ایشان آمده نتیجه گرفت دین اسلام حق است و بس.
ثانیاً: اگر این آیات، دلالت بر لزوم تصدیق پیامبر داشته باشد، اطلاق یا عموم این آیات را به مجموعه آیاتی كه حقانیت برخی ادیان را نشان می دهد یا از یهودیان و مسیحیان عمل به تورات و انجیل را می طلبد تخصیص یا تقیید می كنیم.
ثالثاً: در نخستین آیه از این مجموعه، مفسران دو احتمال آورده اند؛ یك احتمال این است كه ضمیر در «جاءهم» به پیامبر اسلام بر گردد. احتمال دوم آن است كه ضمیر به عیسی(ع) باز گردد.24 بنابر احتمال اول می توان با اما و اگر به گونه ای توبیخ اهل كتاب را استفاده كرده ادعا نمود: آیه، تصدیق شریعت اسلام را از بنی اسرائیل می خواهد، اما بنابر احتمال دوم چنین توبیخی استفاده نمی شود.25
از این دو احتمال، احتمال دوم، منطقی تر به نظر می رسد؛ زیرا در حقیقت عیسی(ع) چنین گفته است: «كه ای بنی اسرائیل من رسول خدا هستم و مصدق توراتم و بشارت دهنده ای بر پیامبری كه پس از من می آید» سپس حضرت عیسی برای اثبات ادعای خود معجزاتی آورد و بنی اسرائیل در پاسخ گفتند این «سحرمبین» است. افزون بر این «سحرمبین» تنها دو مرتبه در قرآن به كار رفته است؛ یكی در سورهٌ مائده آیه 110 كه برخی از بنی اسرائیل در برابر بیناتی كه حضرت عیسی(ع) آورد گفتند: «سحرمبین» و دیگری در همین آیه مورد بحث. بنابراین به قرینه آیه 110 سوره مائده می توان نتیجه گرفت كه جمله «قالوا هذا سحر مبین» سخن برخی از بنی اسرائیل است در برابر بیناتی كه حضرت عیسی(ع) برای آنان آورد.
در آیه چهارم این مجموعه نیز اختلاف است؛ برخی منظور از حق در جمله «لیكتمون الحق» را پیامبر، و عده ای قبله می دانند، زیرا سیاق آیه شریفه درباره قبله است. در مرجع ضمیر «یعرفونه» نیز دو نظریه زیر آمده است:
1. ضمیر به امر قبله باز می گردد؛ یعنی ایشان می دانند كه مسجد الحرام قبله آنهاست.
2. ضمیر به پیامبر اسلام باز می گردد.
از میان مفسران، ابن عباس، قتاده، ربیع و ابن زید احتمال اول را می پذیرند و عده ای دیگر به نظریه دوم تمایل بیشتری دارند.26
در ضمیر «یعرفونه» در آیه سوم نیز اختلاف است؛ برخی ضمیر را به پیامبر اسلام بر می گردانند و گروهی به كتاب.27
ششمین دلیل نویسنده بر انحصارگرایی «فراخوانی اهل كتاب به اسلام و توبیخ آنان» است.
«آیات متكثری وجود دارد كه اهل كتاب را به خصوص طرف خطاب قرار داده و بعثت پیامبر اسلام و انزال قرآن كریم را نیز شامل حال آنان می كند و از آنان می خواهد كه به آن آیین مقدس ایمان بیاورند».28
«یا أهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم كثیراً ممّا كنتم تخفون من الكتاب و یعفوا عن كثیر قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات إلی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم» مائده/15ـ16
«یا أهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم علی فترة من الرسل أن تقولوا ماجاءنا من بشیر و لانذیر فقد جاءكم بشیر و نذیر و الله علی كلّ شیء قدیر» مائده/19
«و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم و لاتكونوا أوّل كافر به» بقره/41
«یا أهل الكتاب لم تكفرون بآیات الله و أنتم تشهدون. یا أهل الكتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تكتمون الحقّ و أنتم تعلمون» آل عمران/70 ـ 71
به باور نویسنده محترم، آیه نخست، به اهل كتاب تذكاری می دهد كه راه نجات و خروج از ظلمات به سوی افق نور، در سایه قرآن مجید میسر می شود و صراط مستقیم نیز در آن تجلی پیدا می كند. و آیه دوم، ضمن اشاره به ظهور اسلام بعد از دوره فترت، اهل كتاب را از انكار اسلام پرهیز می دهد. آیه سوم نیز، به صراحت، اهل كتاب را به پذیرش اسلام فرا می خواند و منكران آن را در شمار كافران قرار می دهد. همچنین آیه چهارم و پنجم به سرزنش و نكوهش اهل كتاب به خاطر كتمان حقانیت اسلام و كفر به آن می پردازد.
از این مجموعه، آیات پانزدهم و شانزدهم سورهٌ مائده، دربارهٌ اهل كتابی است كه احكام الهی و گزاره های دینی را پنهان می كنند و بر انجام آن اهتمام نمی ورزند. خداوند برای این گروه از اهل كتاب، نه همه ایشان، پیامبر را فرستاد تا آن كه پیامبر(ص آنچه را از ایشان پنهان داشتند، آشكار سازد و ایشان را با حقایق و احكام الهی آشنا سازد، تا در نتیجه كتب آسمانی، آنها را هدایت و از تاریكی به نور رهنمون سازند؛ چنان كه در برخی از آیات، تورات و انجیل، نور و هدایتگری معرفی شده اند.
بنابراین تفسیر «نور» و «كتاب مبین» منحصر به پیامبر و قرآن،اسلام و قرآن یا قرآن و قرآن نخواهد بود و می توان پیامبران اهل كتاب و پیامبر اسلام را «نور»، و «كتاب مبین» را كتب آسمانی دانست، و یا به قرینه ضمیر «یهدی به» كه مفرد است و به نور و كتاب مبین باز می گردد ادعا كرد «نور» و «كتاب مبین» یك چیز است و آن همان كتب آسمانی است.
افزون بر این، اگر آیه شریفه راه نجات و دست یابی به صراط مستقیم را قرآن معرفی می كند این برای كسانی است كه به پنهان ساختن آیات كتاب مقدس دست می یازیدند، نه همه اهل كتاب؛ زیرا چنان كه از ظاهر آیات استفاده می شود، تورات و انجیل نیز پیش از پنهان كاری برخی از یهودیان و مسیحیان نجات بخشی و رهنمون سازی به صراط مستقیم را درخود داشت.
آیه نوزدهم سوره مائده نیز مانند آیات پانزدهم و شانزدهم، درباره گروه خاص از اهل كتاب است نه همه ایشان. بنابراین، این آیه نیز نشان می دهد كه تورات و انجیل برای كسانی كه به پنهان سازی ننشسته اند نجات بخش و هدایتگر است.
در آیات 70 و 71 سورهٌ آل عمران عبارت «آیات الله» سه تفسیر را بر می تابد.29 كه تنها بر اساس یكی از این احتمالات، مدعای نویسنده محترم با امّا و اگر در خور اثبات است، امّا اگر مراد از «آیات الله» را آیات تورات و انجیل بخوانیم، احتمال استفاده تكثرگرایی از آیه وجود دارد.
استناد به آیه 41 سورهٌ بقره نیز درست نمی نماید؛ چه اینكه احتمال دارد به قرینه سیاق آیه، مراد از «بما أنزلت» تورات باشد. افزون بر این جمله «لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» در آیات قرآن برای تحریف تورات و انجل به كار می رود30 و در ضمیر «اول كافر به» نیز اختلاف است؛ برخی ضمیر را به قرآن، عده ای به محمد(ص)، و گروهی به تورات بر می گردانند.31
دلیل هفتم نویسنده ذیل عنوان «اسلام؛ شرط هدایت اهل كتاب» آمده است. به باور ایشان در آیات زیر «هدایت واقعی و تام، منوط به پذیرش اسلام از سوی اهل كتاب شده است و روی گردانی از آن موجب كفر و قهر الهی خواهد شد»:32
«ولو أنّ أهل الكتاب آمنوا و اتقوا لكفّرنا عنهم سیئاتهم و لأدخلناهم جنّات النعیم» مائده/45
«فآمنوا بالله و رسوله النبی الأمّی الذی یؤمن بالله و كلماته واتّبعوه لعلّكم تهتدون» اعراف/158
«كیف یهدی الله قوماً كفروا بعد إیمانهم و شهدوا أنّ الرسول حقّ و جاءهم البینات و الله لایهدی القوم الظالمین» آل عمران/86
«و لو آمن أهل الكتاب لكان خیراً لهم منهم المؤمنون و أكثرهم الفاسقون» آل عمران/110
«فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا و إن تولّوا فإنّما هم فی شقاق فسیكفیكهم الله و هو السمیع العلیم» بقره/137
«وقل للذین أوتوا الكتاب و الأمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا» آل عمران/20
در پایان نویسنده نتیجه می گیرد:
«آیات اخیر و مخصوصاً آیات شرطیه ای كه در آنها هدایت و بخشش گناهان، مشروط به اقبال به اسلام شده است، صریح و مِثبت مدعای مورد نظر ماست، چرا كه در صورت بقای حقانیت ادیان پیشین، تمامی این ظواهر و مفاد جملات شرطی لغو و مهمل می شود.»33
نخستین آیه این مجموعه درباره گروه خاصی از اهل كتاب است؛ گروهی كه ایمان ندارند و به آیات تورات و انجیل وقعی نمی نهند و از كارهای زشت و ناپسند روی گردان نیستند. از این عده كه در شمار گناهكاران اهل كتاب هستند، ایمان و تقوا خواسته شده و شرط رستگاری ایشان ایمان و تقوا معرفی شده است. افزون بر این، ایمان و تقوا ایمان به مفهوم فقهی آن نیست، بلكه مقصود، ایمان به قدر مشترك میان ادیان و دوری از كارهای زشت و ناپسندی است كه در همان دین خاص تعریف شده است؛ چنان كه برخی متعلق ایمان را «ما أنزل الله» و تقوا را «واتقوا ما حرّم الله» می دانند.34 چنان كه در سیاق آیه می خوانیم: «قل یا أهل الكتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل»، «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون والنصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم» افزون بر اینكه با آیات دیگر تخصیص یا تقیید می شود.
در آیه دوم نیز بر خلاف ادعای نویسنده محترم، مخاطب اهل كتاب نیستند، بلكه مخاطب، ناس است. به همین جهت ایشان از این آیه در بحث «محمد(ص)؛ پیامبر جهانی» سود می برد. افزون بر این خطاب «یا ایها الناس» شامل اهل كتاب و دینداران واقعی نمی شود، بلكه متوجه كسانی است كه ایمان به خدا و رستاخیز ندارند و از كارهای زشت و ناپسند دوری نمی كنند.
سومین آیه نیز به اهل كتاب اختصاص ندارد، بلكه درباره مرتدین است. ایمان نیز اعتقاد به قدر مشترك ادیان است، نه آنچه فقها به عنوان ایمان می شناسند. بنابراین مرتدین كسانی هستند كه به خدا و توحید و رستاخیز ایمان ندارند و اعمال شایسته انجام نمی دهند، نه كسانی كه از دین اسلام روی بر می گردانند، پس این گروه، سزاوار عذاب اخروی هستند، نه اهل كتاب. سیاق آیه شریفه نیز مؤید این برداشت است، زیرا به اعتقاد برخی از مفسران ـ مانند علامه طباطبایی ـ اسلام در عرف قرآن، همان اسلام واقعی و حقیقی است، نه آنچه پس از ظهور اسلام به عنوان اسلام محمدی شناخته شد.
مستند چهارم نویسنده نیز دلالت بر شرط بودن اسلام در هدایت اهل كتاب ندارد، چه اینكه فعل «آمن» ماضی است و معنای آیه این است كه اگر اهل كتاب ایمان آورده بودند. و درست بر اساس همین معنی تقسیم اهل كتاب به مؤمن و فاسق درست به نظر می رسد. بنابراین در آیه چهارم نیز ایمان به اسلام محمدی مدّ نظر نیست، بلكه ایمان به خدا و رستاخیز و انجام اعمال شایسته مراد است و قرینه درستی این برداشت آن كه در صدر آیه اعمال صالح و ایمان به خدا سبب برتری معرفی شده است.
در آیه پنجم نیز ایمان به قدر مشترك ادیان ابراهیمی مراد است؛ چنان كه در سیاق آیه و در پاسخ اهل كتاب می خوانیم: «قل بل ملّة ابراهیم حنیفاً و ما كان من المشركین» و در آیه دیگری می خوانیم:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
ششمین آیه نیز نمی تواند مستند نویسنده قرار بگیرد؛ چه اینكه اسلام در عرف قرآن، حقیقت دین است، نه آنچه پس از ظهور شریعت و پیامبر(ص) به نام اسلام شناخته می شود.
هشتمین دلیل نویسنده بر نادرستی تكثرگرایی دینی «عدم قبول غیر اسلام» است. ایشان در تبیین این دلیل به آیاتی استدلال می كند:
«إنّ الذین یكفرون بالله و رسله و یریدون أن یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلك سبیلاً. أولئك هم الكافرون حقاً و أعتدنا للكافرین عذاباً مهیناً» نساء/150 ـ 151
بر این اساس، ایمانی در درگاه ربوبی پذیرفته می شود كه ایمان كامل، یعنی اعتقاد به حقانیت ادیان الهی از جمله دین اسلام به عنوان خاتم و ناسخ باشد.
آیه یادشده، ایمان اهل كتاب را «ایمان به بعض» و در ردیف كفر قرار می دهد و از اینجا روشن می شود كه مقصود از آیاتی كه دین را به اسلام تفسیر كرده معنای لغوی اسلام، یعنی مطلق تسلیم به خداوند نیست، بلكه تسلیم كامل به خداوند است، و آن با ایمان به دین اسلام و تصدیق نبوت پیامبر اسلام به عنوان دین خاتم و ناسخ سایر ادیان تحقق پیدا می كند.35
«و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین» آل عمران/85
«تفسیر اسلام در آیه به مطلق تسلیم به خدا و عدم لزوم تدین به دین خاص (مثلاً اسلام) با آیه فوق و آیات دیگر ناسازگار است. در حالی كه در تفسیر یك آیه باید به مجموعه آیات توجه كرد.»36 علاوه بر این، آنچه از واژه اسلام به ذهن تبادر می كند، دین اسلام است نه مطلق تسلیم. دو آیه ذیل مانند آیه پیشین بر انحصار صراط مستقیم به اسلام دلالت می كند.
«إنّ الدین عند الله الإسلام» آل عمران/19
«فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام» انعام/125
مستندات نویسنده در این دلیل به دو گروه قابل تقسیم است. 1. آیه 150 و 151 نساء. 2. آیاتی كه واژه اسلام در آنها به كار رفته است.
گروه اول نه تنها دلالت بر درستی تكثرگرایی دینی دارد، كه نظریه انحصارگریان را نیز باطل می كند، چه اینكه چنان كه نویسنده می گوید «اعتقاد به حقانیت ادیان الهی از جمله اسلام» را می رساند. این آیه شریفه دلالت بر حقانیت همه ادیان دارد، نه حقانیت دین اسلام و ناحق بودن سایر ادیان. افزون بر این، ظاهر آیه شریفه تبعیض میان خدا و پیامبران اوست، نه تبعیض میان پیامبران.
در گروه دوم نیز واژه اسلام و هم خانواده های آن به معنای اسلام محمدی نیست، بلكه چنان كه از بررسی كاربرد واژه اسلام در قرآن بر می آید اسلام در عرف قرآن، حقیقت دین است.
نهمین مستند نویسنده «تكفیر اهل كتاب» در قرآن است، زیرا برخی از آیات قرآن دلالت بر تكفیر اهل كتاب در صورت ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و قول به تفرقه و تبعیض درمیان پیامبران الهی دارد.37
«وآمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم و لاتكونوا أوّل كافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً و إیای فاتقون» بقره/41
«آیه شریفه فوق یهود را مورد خطاب قرار داده، صریحاً از آنان می خواهد كه به قرآن كریم ـ كه مصدّق انجیل نیز هست ـ ایمان بیاورند و مبادا از روی عناد یا هوس های مادی با انكار آن به دامگاه كفر بغلتند.»38
«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لابالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحقّ من الذین أوتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون» توبه/21
این آیه اهل كتاب را به ایمان نداشتن به خدا و قیامت و پایبند نبودن به دین حق متهم می كند و به همین دلیل، دستور قتال با آنان را تجویز می كند؛ مگر اینكه در نهایت امر به آتش بس و اعطای جزیه برسد.
استناد نویسنده به آیه نخست، براین اساس است كه مراد «بما أنزلت» قرآن باشد. اما احتمال دارد مراد از این عبارت، تورات باشد، چنان كه سیاق آیه شریفه نیز این احتمال را تأیید می كند.
افزون بر این، جمله «ولاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» نیز مؤید دیگری بر درستی احتمال فوق است؛ چه اینكه این عبارت در قرآن برای تورات به كار می رود و مراد از «بآیاتی» آیات تورات و انجیل است.برای نمونه در آیات زیر می خوانیم:
«إنّ الذین یكتمون ما أنزل الله من الكتاب و یشترون به ثمناً قلیلاً أولئك ما یأكلون فی بطونهم إلاّ النار» بقره/174
«و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الكتاب لتبیننّه للناس و لاتكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» آل عمران/187
«و إنّ من أهل الكتاب لمن یؤمن بالله و ما أنزل الیكم و ما أنزل الیهم خاشعین لله لایشترون بآیات الله ثمناً قلیلاً» آل عمران/199
با این برداشت، پرسشهایی كه در مورد واژگان آیه شده است رخ نمی دهد و مفسران و قرآن پژوهان ناگزیر از پاسخهای غیرمنطقی و ناسازگار با اصول حاكم بر فهم متن نخواهند شد.
آیه دوم نیز مستند نویسنده نمی تواند باشد، زیرا اهل كتاب دو گروه هستند:
1. گروهی كه به خدا و رستاخیز ایمان ندارند و به محرمات الهی پایبند نیستند و با مسلمانان دشمنی و ستیز می كنند.
2. گروهی كه به خدا و رستاخیز ایمان دارند و آنچه را خداوند و پیامبر ایشان حرام كرده است حرام می شمارند، چنان كه صدها آیه اعتقاد به الوهیت و رستاخیز و لازمهٌ آن را در شمار باورهای اهل كتاب می آورد.
بنابراین دومین آیه درباره گروهی از اهل كتاب است، نه همه اهل كتاب. بر این اساس، مراد از «رسوله» خصوص پیامبر اسلام نیست و پیامبر یهودیان و مسیحیان را و هر كه را در آیات قرآن اهل كتاب نامیده می شود نیز در بر می گیرد. افزون بر این برخی این آیه را از آیات منسوخه به شمار می آورند. علاوه چون «رسوله» به موسی و عیسی بر می گردد پس مراد ایمان فقهی و كلامی نیست.39
دهمین دلیل انحصارگرایی و نادرستی پلورالیزم دینی «نهی از تغییر دین ارتداد» است:
«قرآن مجید در آیات متعدد بر چنین نگرش (دیدگاه پلورالیست ها) خط بطلان می كشد و با مطرح كردن بحث ارتداد، استدلال كثرت گرایان را به طور مطلق مخدوش می كند.»
نویسنده سپس ارتداد را تعریف می كند:
«در اصطلاح قرآن مجید، اگر مسلمانی از آیین مقدس خود اعراض و به كیش اهل كتاب، یعنی یهودیت یا مسیحیت درآید ارتداد تحقق یافته و بر چنین شخصی مرتد اطلاق می شود.»
سپس آیات ارتداد را به دو گروه تقسیم می كند:
1. نهی و سرزنش ارتداد، به صورت مطلق
«آیاتی است كه به صورت مطلق ارتداد از دین اسلام را نهی و توبیخ می كند و مقابل آن را كفر می نامد» مانند:
«و من یتبدّل الكفر بالإیمان فقد ضلّ سواء السبیل» بقره/108
«و من یرتدد منكم عن دینه فیمت و هو كافر فأولئك حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة» بقره/217
«یا أیها الذین آمنوا من یرتدّ منكم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه» مائده/54
«دلالت آیات بر مدعای مورد نظر ما روشن است؛ چرا كه آیات فوق، خروج از اسلام را به هر كیش و آیین، مساوی كفر و گمراهی و نابودی اعمال نیك پیشین توصیف می كند، كه اطلاق آیات، شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود؛ مخصوصاً آیه اخیر كه به مسلمانان گوشزد می كند كه اسلام آیین مورد علاقه خداوند است، كه اگر به فرض محال، مسلمانان از آیین خود منحرف و مرتد گردند، خداوند در مقابل آن، قومی را می آورد كه پایبند و ملتزم به آیین مورد علاقه خداوند یعنی «اسلام» باشند، كه خداوند آنها را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند. مفهوم آیه این است كه ارتداد و خروج از اسلام در هر شكلی مورد محبت الهی نیست».40
2. آیاتی كه به انواع شیطنت ها و توطئه های بعض از اهل كتاب در ارتداد مسلمانان و سوق دادن آنها به كیش خود اشاره می كند.
«یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقاً من الذین أوتوا العلم یردّوكم بعد إیمانكم كافرین» آل عمران/100
«و قالت طائفة من أهل الكتاب آمنوا بالذی أنزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره» آل عمران/72
«آیات فوق، برگشت از اسلام را مساوی حبط اعمال و جاودانگی در آتش توصیف می كند كه با مدعای تكثر صراط های مستقیم همخوانی ندارد.»41
«و لن ترضی عنك الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملّتهم قل إنّ هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت أهوائهم بعد الذی جاءك من العلم مالك من الله من ولی و لانصیر» بقره/120
این آیه به صورت شفاف، بر دو نكته مورد اشاره؛ یعنی كوششهای یهودیان و مسیحیان در وا داشتن مسلمانان به كیش خود، و هم چنین انحصار صراط مستقیم به آیین اسلام، دلالت می كند.
٭ این دلیل نیز اثبات انحصارگرایی و نفی تكثرگرایی نمی كند، چه اینكه اولاً اسلام و ایمان مترادف نیستند؛ بسیاری از شیعیان، ایمان را خاص و اسلام را عام می دانند. و ثانیاً ایمان و كفر در قرآن، مترادف با ایمان و كفر كلامی و فقهی نیست. ایمان در آیات قرآن، یعنی تصدیق، ومصادیق تصدیق عبارتند از خدا، توحید و رستاخیز، و در برابر آن، كفر، عبارت است از انكار این سه اصل، بنابراین وقتی در آیه نخست، خداوند می فرماید: «و من یتبدّل الكفر بالایمان» مراد خداوند آن است كه كسی كه ایمان به خدا و رستاخیز و توحید را رها كند و كفر را بپذیرد این خود از راه مستقیم بیرون رفته است.
در آیه دوم و سوم از گروه اول نیز ایمان و كفر به همین معنی است.
در آیات دسته دوم نیز چنان كه ظاهر و سیاق آنها نشان می دهد تمام اهل كتاب مراد نیستند، بلكه عده خاصی كه در اصطلاح قرآن بی ایمان هستند مرادند. به همین جهت در قرآن می خوانیم: «لاإكراه فی الدین».
افزون بر این، توبیخ و قتل كفر مرتدان در مطلق ارتداد نیست، بلكه در ارتدادی است كه به همراه آن دشمنی و عناد و ستیز با مؤمنان نهفته است.
یازدهمین دلیل نویسنده بر درستی انحصارگرایی دینی آیاتی است كه «خداوند با منكران اسلام با زبان عذاب و قهر سخن می گوید و آنان را با عناوینی چون كافر، ملعون و دورافتاده از رحمت الهی، ظالم و فاسق خطاب می كند.42
«یا أیها الذین أوتوا الكتاب آمنوا بما نزّلنا مصدّقاً لما معكم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها علی أدبارها أو نلعنهم كما لعنّا أصحاب السبت و كان أمر الله مفعولاً» نساء/47
«خداوند، در این آیه شریفه، برای اهل كتاب یك ضرب الأجل تعیین می كند و از آنان می خواهد كه به دین اسلام ایمان بیاورند، پیش از آن كه صورت ها و اصل شما را از بین برده و یا اینكه شما را لعن كنیم و به عذاب اصحاب سبت گرفتار سازیم… نفس تعیین ضرب الأجل و تهدید اهل كتاب به عذاب، دلیل گویا و روشنی به ضرورت گرویدن به اسلام و انقضای حقانیت تورات و انجیل است».43
«و لمّا جاءهم كتاب من عندالله مصدّقاً لما معهم و كانوا من قبل یستفتحون علی الذین كفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله علی الكافرین»(بقره/89)
«این آیه شریفه خاطر نشان می سازد كه اهل كتاب در شبه جزیره عربستان مدتهای مدیدی انتظار ظهور پیامبر اسلام را می كشیدند و در احتجاجات خود بر كفار و مشركان مكه و مدینه خبر از تحكیم جبهه خود ـ با ظهور اسلام و غلبه بر كفر ـ می دادند، ولی به عللی از گرویدن به اسلام سرباز زدند و بدین گونه خداوند از آنان به كفار یاد می كنند و نفرین و لعن خود را شامل حال آنان می گرداند.»44
٭ این دلیل نیز نمی تواند مدعای نویسنده محترم را اثبات كند، چه اینكه برخی آیات، با توجه به سیاق آنها و در قالب تفسیر موضوعی دلالت بر «مصدق» بودن تورات، انجیل، موسی(ع) و عیسی(ع) دارد. برای نمونه آیه های زیر را بنگرید:
«و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم و لاتكونوا أوّل كافر به و لاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» بقره/41
«و لمّا جاءهم رسول من عندالله مصدّق لما معهم نبذ فریق من الذین أوتوا الكتاب كتاب الله وراء ظهورهم كأنّهم لایعلمون» بقره/101
«و مصدّقاً لما بین یدی من التوراة و لأحلّ لكم بعض الذی حرّم علیكم» آل عمران/50
بنابراین در مورد آیات مورد استناد نویسنده نیز احتمال می رود «مصدّقاً» و «مصدّق» صفت تورات و یا انجیل باشد . در آیه نخست، خداوند می فرماید: ای اهل كتاب به تورات (یا انجیل) كه بر شما نازل كردیم و آن مصدّق نشانه هایی است كه شما با خود دارید ایمان آورید…. و در آیه دوم خداوند می فرماید: ای كسانی كه كتاب خدا به شما داده شد به آن كتاب كه هماهنگ با نشانه هایی كه با شماست ایمان آورید.
دلیل دوازدهم با عنوان «وعده پیروزی اسلام بر تمامی ادیان» آمده است:
«هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین كلّه و لوكره المشركون» توبه/33
«هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كلّه و كفی بالله شهیداً» فتح/28
در این آیات «بعد از وصف دین مبین اسلام به دین حق به غلبه و پیروزی نهایی اسلام در آینده بر تمامی ادیان دیگر بشارت می دهد».45
«وجه استدلال بر مدعا روشن است؛ چرا كه در صورت بقای حقانیت ادیان دیگر در عرض اسلام، جایی برای غلبه یك دین خاص از میان ادیان حق دیگر توسط خداوند وجود نمی داشت».
نویسنده آن گاه از «الف و لام» جنس در كلمه «الدین» و كلمه «كلّه» و تفسیر ائمه اطهار (ع) نتیجه می گیرد كه «الدین» عام است و تمامی ادیان را در بر می گیرد.
آیه شریفه زیر دلیل دیگر نویسنده بر پیروزی نهایی اسلام است.
«وعدالله الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدّلنهم من بعد خوفهم أمناً» نور/55
در پایان، نویسنده از روایاتی كه در تفسیر و تبیین آیات فوق آمده است در راستای انحصارگرایی سود می جوید.
٭ در دو آیه نخست، یك احتمال آن است كه ضمیر «لیظهره» به دین حق بازگردد و احتمال دیگر كه از ابن عباس نقل شده آن است كه ضمیر به «رسوله» باز گردد. با فرض احتمال دوم، «لیظهره» به معنای علم و دانش خواهد بود، نه برتری و پیروزی.46
افزون بر این، بر اساس آیات قرآن «انّ الدین عندالله الإسلام»(آل عمران/19) مراد از دین حق، دین اسلام است كه دین اسلام محمدی جلوه ای از آن است. خداوند در این آیه شریفه می فرماید: دین اسلام بر تمام ادیان دیگر غالب می گردد؛ هر چند مشركان ـ یعنی كسانی كه پیرو ادیان غیر اسلامی هستند ـ از آن كراهت داشته باشند.
سومین آیه نیز مدعای نویسنده را اثبات نمی كند؛ چه اینكه دینی كه خداوند برای مؤمنان و صالحان پسندیده دین اسلام به مفهوم كلی و جامع آن است، نه خصوص اسلام محمدی؛ چنان كه خداوند می فرماید: «و رضیت لكم الإسلام دیناً» (مائده/3). در صدر آیه نیز ایمان و عمل صالح، خصوص ایمان فقهی و كلامی و عمل صالحی كه در اسلام محمدی آمده نیست، بلكه ایمان در عرف قرآن، تصدیق خدا و رستاخیز است و عمل صالح نیز همان اعمالی است كه در ادیان ابراهیمی ـ كه هر یك جلوه ای از اسلام حقیقی هستند ـ نمود یافته است.
آخرین دلیل، مجموعه آیاتی دانسته شده است كه دلالت بر تحریف تورات و انجیل دارد:
«من الذین هادوا سمّاعون للكذب سمّاعون لقوم آخرین لم یأتوك یحرّفون الكلم من بعد مواضعه» مائده/41
«من الذین هادوا یحرّفون الكلم من بعد مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیرمسمع و راعنا لیا بألسنتهم و طعنا فی الدین» نساء/46
«فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذكّروا به… و من الذین قالوا إنّا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذكّروا به» مائده/13 ـ 14
«أفتطعمون أن یؤمنوا لكم و قد كان فریق منهم یسمعون كلام الله ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» بقره/75
«فویل للذین یكتبون الكتـاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً» بقره/79
«خداوند متعال در آیات مزبور، صراحتاً از تحریف كتاب دینی به دست خود علمای یهود و نصاری سخن به میان می آورد و خاطرنشان می سازد كه آنها به خاطر منافع دنیوی، دست نویس های خود را به عنوان كتاب آسمانی به مردم معرفی می كردند».47
«این سؤال پیش می آید كه وظیفه حق جویان و حق پرستان چیست؟ آیا با وجود یك آیین خالص و سرهٌ الهی، دیگر رواست متدینین كه شریعت آنها تحریف شده و حلال الهی حرام و حرام آن حلال شده است، باز بر شریعت محرّف خود باقی بمانند؟ آیا این موجب ترك خواسته های الهی نمی شود؟ آیا عقل سلیم حكم می كند كه برای امتثال اوامر و ترك مخالفت قطعیه مولی، رو به شریعت ناب بیاورند؟»48
از مجموعه آیاتی كه نویسنده محترم بدانها استناد كرده است آیه اول و دوم و سوم به هیچ روی ملاك بر تحریف تورات و یا انجیل ندارد؛ چه اینكه تحریف در اصطلاح قرآن پژوهان و مفسران، حذف و یا اضافه در آیات تورات و انجیل است؛ در صورتی كه در آیات یادشده از تورات یا انجیل سخن گفته نشده است، بلكه ظاهر آیه دلالت بر تحریف سخنان پیامبر اسلام یا سخنان خودشان یا صفات پیامبر یا تحریف معنوی دارد.49
آیه چهارم نیز، اولاً دلالت بر تحریف تورات و انجیل ندارد، بلكه ظهورش در تحریف قرآن یا صفات پیامبر است، و ثانیاً بر فرض دلالت، به قرینه «من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» ظهور در تحریف معنوی آیات دارد نه تحریف لفظی. افزون بر این، نسبت تحریف به برخی از اهل كتاب داده شده «و قد كان فریق منهم».
آیه پنجم نیز دلالت بر تحریف تورات و انجیل ندارد، بلكه حكایت از آفرینش و ساخت كتاب دارد و ساخت و نوشتن كتاب و نسبت دادن آن به خداوند با آنچه در اصطلاح قرآن پژوهان تحریف نامیده می شود متفاوت است. نمی توان گفت از اینكه مسیلمه آیاتی ساخت و آنها را نسبت به خدا داد پس نتیجه می گیریم او قرآن را تحریف كرده است.
1. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 28.
2. شوكانی، فتح القدیر، 1/356 ؛ فخر رازی، التفسیر الكبیر، 8/115 ؛ آلوسی، روح المعانی، 3/209.
3. شوكانی، فتح القدیر، 1/356.
4. فخر رازی، التفسیر الكبیر، 8/115؛ شریف رضی، حقائق التأویل، 252، 268؛ شیخ طوسی، التبیان، 2/513؛ طبرسی، مجمع البیان 1/467؛ طباطبایی، المیزان، 3/235؛ وهبه زحیلی، المنیر، 3/280؛ محمد جواد مغنیه، الكاشف، 2/98؛ تفسیر لاهیجی، 3/341؛ تفسیر عیاشی، 1/180.
5. تفسیر عیاشی، 1/180؛ شریف رضی، حقائق التأویل، 140؛ شیخ طوسی، التبیان، 4/514؛ طبرسی، جوامع الجامع، 1/304؛ فیض كاشانی، تفسیر اصفی، 1/158؛ حویزی، نورالثقلین، 1/358؛ محمد بن مشهدی، كنز الدقائق، 2/139؛ فیض كاشانی، تفسیر صافی، 1/351؛ مجلسی، بحار، 11/12 و 15/179.
6. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم،31.
7. همان، 36.
8. طبری، جامع البیان، 6/363؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/543.
9. الصحاح جوهری، 6/2217؛ ابن منظور، لسان العرب، 2/23 و 13/436؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، 5/275.
10. فخر رازی، التفسیر الكبیر، 12/11.
11. طبری، جامع البیان، 6/361 ـ 363؛ شیخ طوسی، التبیان، 3/543؛ كاشانی، منهج الصادقین، 3/241؛ تفسیر لاهیجی، 1/662؛ مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، 4/400؛ شـاه عبد العظیمی، حسین بن احمد، اثنـی عشری، 3/300؛ فیض كـاشـانی، تفسیر صـافی، 2/40؛ محمد هویدی، المعین، 1/295؛ الوجیز، 1/383؛ تفسیر شبّر، 1/115؛ گنابادی، بیان السعاده، 2/89؛ حائری تهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، 4/29؛ التبیان فی تفسیر غریب القرآن، 1/184؛ تفسیر بیضاوی، 5/327؛ تفسیر قرطبی، 6/210؛ تفسیر ابن كثیر، 2/66؛ شوكانی، فتح القدیر، 2/49.
12. عبدالحجة بلاغی، حجة التفاسیر، 2/153؛ شیخ طوسی، التبیان، 543؛ فیض كاشانی، تفسیر صافی، 2/40؛ محمد هویدی، المعین، 1/295؛ الوجیز، 1/383؛ تفسیر شبّر، 1/115؛ گنابادی، بیان السعادة، 2/89؛ حائری تهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، 4/29.
13. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 39.
14. همان، 41.
15. سید مرتضی، الذریعة، 1/200؛ شیخ طوسی، العدة فی اصول الفقه، 1/291 ـ 292؛ علامه حلی، مبادی الاصول، 121؛نجفی، محمدتقی، هدایة المسترشدین، 7/120؛ الرسائل التسع، 137.
16. عبدالله بن قدامه، المغنی، 8/409؛ الشرح الكبیر، 8/324.
17.طباطبایی، المیزان، 1/21.
18. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 41.
19. طبرسی، مجمع البیان، 1/95.
20. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 42.
21. همان، 43.
22. همان، 46 ـ 48.
23. همان، 49.
24. شیخ طوسی، التبیان، 9/594 ،طباطبایی، المیزان، 19/254؛ تفسیر قرطبی، 18/84؛ شوكانی، فتح القدیر، 5/220؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، 2/101؛ تفسیر ثعالبی، 5/427.
25. شوكانی، فتح القدیر، 5/220؛ تفسیر ثعالبی، 5/427.
26. طبری، جامع البیان، 2/36 ـ 37؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زاد المسیر، 1/142؛ تفسیر قرطبی، 2/162.
27. شوكانی، فتح القدیر، 2/107.
28. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 50.
29. طبری، جامع البیان، 3/420؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/319 ـ 320؛ فیض كاشانی، تفسیر صافی، 1/347.
30. طبری، جامع البیان، 1/361.
31. تفسیر قرطبی، 1/333؛ طبری، جامع البیان، 1/361؛ تفسیر ابن كثیر، 1/8
32. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 56.
33. همان، 58.
34. طبری، جامع البیان، 6/410.
35. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 59.
36. همان، 60.
37. همان، 61.
38. همان.
39. طبرسی، مجمع البیان، 5/40 ؛ طباطبایی، المیزان، 9/239.
40. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 66.
41. همان.
42. همان، 68.
43. همان.
44. همان، 70.
45. همان.
46. فخررازی، التفسیر الكبیر، 16/40، شیخ طوسی، التبیان، 5/209، طبرسی، مجمع البیان، 5/45؛ طبری، جامع البیان، 10/151؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زاد المسیر، 3/290؛ تفسیر قرطبی، 18/86.
47. قدردان قراملكی، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، 81 ـ 82.
48. همان، 79 ـ 80.
49. طوسی، التبیان، 3/522؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/192؛ طبری، جامع البیان، 6/320 و 5/165؛ تفسیر مجاهد، 1/196؛ تفسیر قرطبی، 6/116؛ ابن جوزی، ابوالفرج، زادالمسیر، 2/134.